این هم نکته ای از حرم امام الرئوف -علیه آلاف التحیة و الثناء-:
همین!
این هم نکته ای از حرم امام الرئوف -علیه آلاف التحیة و الثناء-:
همین!
آنروزها میان رواقها و صحنهای حرمت هر آن کبوتری را می دیدم که از خوان گسترده سفره ات دانه ای بر می چیند .
در دل غبطه می خوردم و آهی می کشیدم که کاش جای آن کبوتر بودم .
و همان آنی کسی میان دلم نهیب می زد که چه می گویی ؟؟!! مگر همین الان خود را بر سر خوان مولایت نمی دانی ؟؟!!
مولا جان ممنونم ...
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
...
و کاش به یادمان می ماند که طبیب ما طبیب « دَوّارٌ بطِبّه » است؛ و حالا که این گونه است، آیا ناسپاسی نیست که غیر او را طبیب دردهامان بدانیم یا بخوانیم؟؟؟ کمی بیندیشیم... .
میهمانی تمام شد
میهمانها همه آرام آرام خارج می شوند . اما گویی صاحب خانه هنوز درب را نبسته .
گویا درب خانه دوست باز است .
آری باز ، باز است . فقط کمی باید چشم بگشائیم .
به یاد داشته باش که کوتاه ترین فاصله بین یک مشکل و راه حل آن، فاصله ی بین زانوهایت تا زمین است.
کسی که در برابر خداوند زانو بزند، در برابر هر مشکلی می تواند بایستد.
حباب ها همیشه قربانی هوای درون خویش اند.
مراقب باشیم!
نگاه کن انگاری همه جا چراغانی شده ...
آری همه جا روشن شده تا در ابن تاریک نباشد . اما نه انگار آنجا را که باید هنوز هیچ چراغی نیاویختیم . کاش یادمان بیاید که کجا را باید روشن کرد از برای حضورش ...
محمد (ص) : ...
دیگر قرار نبود فقط امین خطابت کنند . حالا تنها بازرگانی دوست داشتنی و نوه شیرین عبد المطلب و جوانمردی از قریش نبودی...
دیگر فرق کرده ، حالا مبعوث شده ای ، مبعوث شده ای برای کاری بسیار بزرگ ...
برای تکمیل کردن اخلاق ...
و اخلاق تکمیل شد و حالا مائیم و هزار وظیفه و تکلیف ...
و این روزها عطر خدا بیشتر به مشام می رسد . کافی است کمی عمیقتر استشمام کنیم . همه جا عطر معتکفین هست و نمی دانم چرا دلم دنبال آدم خاصی است ...
شما خبری از او دارید ؟؟؟
مرا به جُرم چیدن گُل محکوم کردند؛ چون دستم بوی گُل می داد!
ولی چرا کسی چیزی نگفت؟؟؟
شاید من گُلی کاشته باشم...!!!